سناریو تک پارتی نامجون
وقتی خواهر کوچکترشی و بدون اجازش میری بار:
نامجون:
آروم در خونه رو باز می کنی که کسی نفهمه امدی،آروم میری توی اتاقت و در رو میبندی ولی یهو میبینی نامجون از پشت در میاد بیرون...
نامجون:اهممم(با اخم داره بهت نگاه می کنه)
نامجون:کجا بودی؟چرا لباست اینقدر بازه؟
ا.ت: امممم....تولد دوستم بود
نامجون:ا.ت به من دروغ نگو مگر نه به مامان و بابا میگم می دونم که رفتی بار به آجوشی(بادیگرادشون)گفتم تعقیب کنه
نامجون:حرفی نداری؟به جای اینکه بشینی درس بخونی بلند شدی رفتی بار؟اگه یکی بهت دست میزد چی هاننن؟(داد و عصبانیت)
ا.ت:اوپا... من متا...سفم دیگه تک...رار نمی...شه😭😭😭(با بغض و گریه)
نامجون بغلت میکنه و میگه:خواهری ببخشید سرت داد زدم گریه نکن(با بغض)ولی باید به من قول بدی دیگه نری بار باشه خوشگلم؟؟بخاطر خودت میگم خیلی خطرناکه🥺🥺🥺
ا.ت:باشه اوپا قول میدم🥺
نامجون:
آروم در خونه رو باز می کنی که کسی نفهمه امدی،آروم میری توی اتاقت و در رو میبندی ولی یهو میبینی نامجون از پشت در میاد بیرون...
نامجون:اهممم(با اخم داره بهت نگاه می کنه)
نامجون:کجا بودی؟چرا لباست اینقدر بازه؟
ا.ت: امممم....تولد دوستم بود
نامجون:ا.ت به من دروغ نگو مگر نه به مامان و بابا میگم می دونم که رفتی بار به آجوشی(بادیگرادشون)گفتم تعقیب کنه
نامجون:حرفی نداری؟به جای اینکه بشینی درس بخونی بلند شدی رفتی بار؟اگه یکی بهت دست میزد چی هاننن؟(داد و عصبانیت)
ا.ت:اوپا... من متا...سفم دیگه تک...رار نمی...شه😭😭😭(با بغض و گریه)
نامجون بغلت میکنه و میگه:خواهری ببخشید سرت داد زدم گریه نکن(با بغض)ولی باید به من قول بدی دیگه نری بار باشه خوشگلم؟؟بخاطر خودت میگم خیلی خطرناکه🥺🥺🥺
ا.ت:باشه اوپا قول میدم🥺
- ۲.۰k
- ۲۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط